نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





روي تخته سنگي نوشته شده بود:

اگر جواني عاشق شد چه کند؟

من هم زير آن نوشتم:

بايد صبر کند

براي بار دوم که از آنجا گذر کردم

زير نوشته ي من کسي نوشته بود

اگر صبر نداشته باشد چه کند؟

من هم با بي حوصلگي نوشتم

بميرد بهتر است

براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم

انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد

 

اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم...
 

 


[+] نوشته شده توسط هانی در 1:0 قبل از ظهر | |







چند سال از امشب بگذره؟ ، تا من فراموشت کنم
تا با یه دریا تو خودم ، خاموش خاموشت کنم

چیزی نمی تونم بگم ، قراره از من بگذری
چیزی نگو می فهممت ، باید از این خونه بری


تنهاییامو بعد از این ، با قلب کی قسمت کنم؟
واسه فراموش کردنت ، باید به چی عادت کنم؟

تو باید از من رد بشی ، من باید از تو بگذرم
کاری نمی تونم کنم ، باید بیفتی از سرم

بعد از تو باید با خودم ، تنهای تنها سر کنم
یک عمر باید بگذره ، تا امشبو باور کنم

چند سال از امشب بگذره؟ ، با من یکی هم خونه شه
احساس امروزم به تو ، تنها یه شب وارونه شه


[+] نوشته شده توسط هانی در 11:51 بعد از ظهر | |







ببین این اسمش دله! اگه قرار بود بفهمه فاصله یعنی چی، اگه قرار بود بفهمه که نمیشه، میشد مغز، دله دیگه، نمیفهمه


 

 


[+] نوشته شده توسط هانی در 1:0 قبل از ظهر | |







ضرب المثل هایی جالب درباره ی ازدواج

1. هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت. (ضرب المثل آلمانی)

2. مردی که به خاطر "پول" زن می گیرد، به نوکری می رود. (ضرب المثل فرانسوی)

3. لیاقت داماد، به قدرت بازوی اوست. (ضرب المثل چینی)

4. زنی سعادتمند است که مطیع "شوهر"باشد. (ضرب المثل یونانی)

5. زن عاقل با داماد "بی پول" خوب می سازد. (ضرب المثل انگلیسی)

6. زن مطیع، فرمانروای قلب شوهر است. (ضرب المثل انگلیسی)

7. زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلبه ی خرابه هم زندگی می کنند. (ضرب المثل آلمانی)

8. داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت. (ضرب المثل لهستانی)

9. دختر عاقل، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد. (ضرب المثل ایتالیایی)



10. داماد که نشدی از یک شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای. (ضرب المثل فرانسوی)

11. دو نوع زن وجود دارد؛ با یکی ثروتمند می شوی و با دیگری فقیر. (ضرب المثل ایتالیایی)

12. در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق کن. (ضرب المثل آذربایجانی)

13. برای یافتن زن می ارزد که یک کفش بیشتر پاره کنی. (ضرب المثل چینی)

۱۴. تاک را از خاک خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب کن. (ضرب المثل چینی)

۱۵. اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شکمش را در دست بگیر. (ضرب المثل اسپانیایی)

۱۶. اگر زنی خواست که تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج کن اما پولت را از او دور نگه دار. (ضرب المثل ترکی)

۱۷. هیچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی کند. (ضرب المثل اسکاتلندی)

۱۸. ازدواج مثل یک هندوانه است که گاهی خوب می شود و گاهی هم بسیار بد. (ضرب المثل اسپانیایی)



۱۹. ازدواج، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است. (ضرب المثل فرانسوی)

۲۰. با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی کن. (ضرب المثل آلمانی)

۲۱. اگر می خواهی برای یک روز معذب باشی مهمان دعوت کن. اگر می خواهی یک سال عذاب بکشی پرنده نگه دار و اگر می خواهی مادام العمر در عذاب باشی ازدواج کن! (ضرب المثل چینی)

۲۲. زناشویی غصه های خیالی و موهوم را به غصه نقد و موجود تبدیل می کند. (ضرب المثل آلمانی)

۲۳. دوام ازدواج یک قسمت رویِ محبت است و نُه قسمتش روی گذشت از خطا. (ضرب المثل اسکاتلندی)

۲۴. اگر کسی در انتخاب همسرش دقت نکند، دو نفر را بدبخت کرده است. (ناشناس)

۲۵. انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نیست، ولی میتوانیم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب کنیم. (پرل باک)

۲۶. با زنی ازدواج کنید که اگر "مرد"بود، بهترین دوست شما می شد. (بردون)

۲۷. با همسر خود مثل یک کتاب رفتار کنید و فصل های خسته کننده او را اصلاً نخوانید. (سونی اسمارت)

۲۸. ازدواج پیوندی است که از درختی به درخت دیگر بزنند، اگر خوب گرفت هر دو "زنده" می شوند و اگر "بد" شد هر دو می میرند. (نیوتن) 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط هانی در 2:47 قبل از ظهر | |







معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست ؟ / من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست ؟
از تو هم دل کندم و هرگز نپرسیدم ز خویش / چاره ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست ؟ 


[+] نوشته شده توسط هانی در 7:45 بعد از ظهر | |







در سینه دلی به وسعت غم دارم / بر زخم دلم نیاز مرهم دارم
هر چیز برای خود فراهم کردم / در زندگی ام تو را فقط کم دارم ... 


[+] نوشته شده توسط هانی در 7:37 بعد از ظهر | |







سه تا زن انگليسي ، فرانسوي و ایرانی با هم قرار ميزارن كه اعتصاب كنن و ديگه كارای خونه رو نكنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از يك هفته نتيجه كارو بهم بگن.

زن فرانسوي گفت:

به شوهرم گفتم كه من ديگه خسته شدم بنابراين نه نظافت منزل، نه آشپزي، نه اتو و نه … خلاصه از اينجور كارا ديگه بريدم. خودت يه فكري بكن من كه ديگه نيستم يعني بريدم!

روز بعد خبري نشد ، روز بعدش هم همينطور .
روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست كرده بود و اورد تو رختحواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتي بيدار شدم رفته بود .

زن انگليسي گفت:
من هم مثل فرانسوي همونا را گفتم و رفتم كنار.
روز اول و دوم خبري نشد ولي روز سوم ديدم شوهرم
ليست خريد و كاملا تهيه كرده بود ، خونه رو تميز كرد و گفت كاري نداري عزيزم منو بوسيد و رفت.

زن ایرانی گفت :
من هم عين شما همونا رو به شوهرم گفتم
اما روز اول چيزي نديدم
روز دوم هم چيزي نديدم
روز سوم هم چيزي نديدم
شكر خدا روز چهارم يه كمي تونستم با چشم چپم ببينم


[+] نوشته شده توسط هانی در 2:50 قبل از ظهر | |







در جستجوی قلب زیبا باش نه صورت زیبا! زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمیماند، اما آنچه خوب است همیشه زیباست

 


[+] نوشته شده توسط هانی در 3:30 بعد از ظهر | |







انتظار

تا کی بشینم منتظر تا خبری از تو بیاد؟


دل دیگه طاقت نداره این انتظارو نمیخواد


تا کی بگم بمون بمون تو و این خیال ِ ناتموم؟


تا کی باید بهش بگم عمرشو پات کنه حروم؟


تا کی باید گل بچینم بعد اونارو پرپر کنم؟


تا کی توو این بهتِ غریب این انتظارو سر کنم؟


تا کی باید عاشق باشم, عاشق ِ اونکه دوره ازم؟


تا کی باید خواب ببینم اما به رویام نرسم؟ 


[+] نوشته شده توسط هانی در 11:5 بعد از ظهر | |







شبها که بی تو پلک غزل بسته می شود ، از لحظه های بی تو دلم خسته می شود ، باور نمی کند دل مغرور و ساکتم ، هر لحظه بیشتر به تو وابسته می شود . . .
 


[+] نوشته شده توسط هانی در 10:29 بعد از ظهر | |







شبی پرسیدمش با بیقراری به غیر از من کسی را دوست داری به چشمش اشک شداز شرم ساری میان گریه هایش گفت آری

 


[+] نوشته شده توسط هانی در 10:6 بعد از ظهر | |







چارلی چاپلین

لبخند بزن!

بدون انتظار پاسخی از دنیا، بدان یک روز دنیا آنقدر شرمنده میشود که بجای پاسخ لبخندت با تمام سازهایت میرقصد. (چارلی چاپلین) 


[+] نوشته شده توسط هانی در 3:44 بعد از ظهر | |







کوروش کبیر

هرگز زانو نخواهم زد حتی اگر سقف آسمان کوتاه تر از قامتم شود! (کوروش کبیر) 


[+] نوشته شده توسط هانی در 3:40 بعد از ظهر | |







سعی کن خودت باشی، گمشده ی واقعی تو، تو را آنطور که هستی دوست میدارد نه آنطور که خود می پسندی. 


[+] نوشته شده توسط هانی در 3:27 بعد از ظهر | |







سوختن قصه ی شمع است ولی قسمت ماست، شاید این قصه ی تنهایی ما کار خداست، آنقدر سوخته ام با همه ی بی تقصیری، که جهنم نگزارد به تنم تاثیری 


[+] نوشته شده توسط هانی در 3:4 بعد از ظهر | |







اون لحظه که گفتی: یکی بهتر از تورو پیدا کردم، یاد اون روزایی افتادم که به صد تا بهتر از تو گفتم من بهترینو دارم 


[+] نوشته شده توسط هانی در 2:59 بعد از ظهر | |







دلم خوش بود که یارم باوفا بود / کمی از زندگیش از آن ما بود  

ولی افسوس که فکر ما غلط بود / زنگ تفریحش احساس ما بود 


[+] نوشته شده توسط هانی در 2:54 بعد از ظهر | |







قلبم به هوای تو تلاطم دارد / با خیزش موجها تفاهم دارد  

بگذار بگویند که عاشق کور است / دیوانه چکار به حرف مردم دارد 


[+] نوشته شده توسط هانی در 2:53 بعد از ظهر | |







بزار باور کنم هستی، بزار برگردم از کابوس / بزار حاشا کنم ماه ی، میون این همه فانوس / بزار فردای دنیامو به دستای تو بسپارم / واسه پروانگی کردن، من این دستارو کم دارم 


[+] نوشته شده توسط هانی در 1:3 قبل از ظهر | |







باران همیشه میبارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند، نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن 


[+] نوشته شده توسط هانی در 11:59 بعد از ظهر | |







اگر مجبور باشم انتخاب کنم بین دوست داشتنت یا نفس کشیدن ، از آخرین نفسم استفاده می کنم تا بهت بگویم دوستت دارم 


[+] نوشته شده توسط هانی در 11:48 بعد از ظهر | |







کو طبیبی تا شکافد قلب خونین مرا / تا ببیند من نمردم عشق تو کشته مرا 


[+] نوشته شده توسط هانی در 11:47 بعد از ظهر | |







 گفتم دل و جان بر سر کارت کردم هر چیز که داشتم نثارت کردم

گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی! این من بودم که بی‌قرارت کردم . . .

.


[+] نوشته شده توسط هانی در 3:10 قبل از ظهر | |







چه سخت است ، تشیع عشق بر روی شانه های فراموشی و دل سپردن به قبرستان جدایی

وقتی میدانی پنج شنبه ای نیست ، تا رهگذری ، بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند . . . 


[+] نوشته شده توسط هانی در 3:9 قبل از ظهر | |







نامه ی چارلی به دخترش

ژرالدین دخترم:

اینجا شب است٬ یک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهیان بی سلاح خفته اند.

نه برادر و نه خواهر تو و حتی مادرت ، بزحمت توانستم بی اینکه این پرندگان خفته را بیدار کنم ، خودم را به این اتاق کوچک نیمه روشن٬ به این اتاق انتظار پیش از مرگ برسانم . من از تولیسدورم، خیلی دور...... اما چشمانم کور باد ،اگر یک لحظه تصویر تو را از چشمان من دور کنند.
تصویر تو آنجا روی میز هست . تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست. اما تو کجایی؟ آنجا در پاریس افسونگر بر روی آن صحنه پر شکوه "شانزلیزه" میرقصی . این را میدانم و چنانست که گویی در این سکوت شبانگاهی ٬ آهنگ قدمهایت را می شنوم و در این ظلمات زمستانی٬ برق ستارگان چشمانت را می بینم.
شنیده ام نقش تو در نمایش پر نور و پر شکوه نقش آن شاهدخت ایرانی است که اسیر خان تاتار شده است. شاهزاده خانم باش و برقص. ستاره باش و بدرخش .اما اگر قهقهه تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی گلهایی که برایت فرستاده اند تو را فرصت هشیاری داد٬ در گوشه ای بنشین ٬ نامه ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار . من پدر تو هستم٬ ژرالدین من چارلی چاپلین هستم . وقتی بچه بودی٬ شبهای دراز به بالینت نشستم و برایت قصه ها گفتم . قصه زیبای خفته در جنگل ٬قصه اژدهای بیدار در صحرا٬ خواب که به چشمان پیرم می آمد٬ طعنه اش می زدم و می گفتمش برو .
من در رویای دختر خفته ام . رویا می دیدم ژرالدین٬ رویا.......

رویای فردای تو ، رویای امروز تو، دختری می دیدم به روی صحنه٬ فرشته ای می دیدم به روی آسمان٬ که می رقصید و می شنیدم تماشاگران را که می گفتند: " دختره را می بینی؟ این دختر همان دلقک پیره .

اسمش یادته؟ چارلی " . آره من چارلی هستم . من دلقک پیری بیش نیستم. امروز نوبت تو است. برقص من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم ٬ و تو در جامه حریر شاهزادگان می رقصی . این رقص ها ٬ و بیشتر از آن ٬ صدای کف زدنهای تماشاگران ٬ گاه تو را به آسمان ها خواهد برد. برو . آنجا برو اما گاهی نیز بروی زمین بیا ٬ و زندگی مردمان را تماشا کن.

زندگی آن رقاصگان دوره گرد کوچه های تاریک را ٬ که با شکم گرسنه میرقصند و با پاهایی که از بینوایی می لرزد . من یکی ازاینان بودم ژرالدین ٬ و در آن شبها ٬ در آن شبهای افسانه ای کودکی های تو ، که تو با لالایی قصه های من ٬ به خواب میرفتی٬ و من باز بیدار می ماندم در چهره تو می نگریستم، ضربانقلبت را می شمردم، و از خود می پرسیدم: چارلی آیا این بچه گربه، هرگز تو را خواهد شناخت؟


............. تو مرا نمی شناسی ژرالدین . در آن شبهایدور٬ بس



قصه ها با تو گفتم ٬ اما قصه خود را هرگز نگفتم . این داستانی



شنیدنی است‌:

داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترین محلات لندن آواز می خواند و می رقصید و صدقه جمع می کرد .این داستان من است . من طعم گرسنگی را چشیده ام . من درد بی خانمانی را چشیده ام . و از اینها بیشتر ٬ من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند ٬ اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند ٬ احساس کرده ام.

با اینهمه من زنده ام و از زندگان پیش از آنکه بمیرند نباید حرفی زد . داستان من به کار تو نمی آید ٬ از تو حرف بزنیم . به دنبال تو نام من است:چاپلین . با همین نام چهل سال بیشتر مردم روی زمین را خنداندم و بیشتر از آنچه آنان خندیدند ٬ خود گریستم


ژرالدین در دنیایی که تو زندگی می کنی ٬ تنها رقص و موسیقی نیست .
نیمه شب هنگامی که از سالن پر شکوه تأتر بیرون میایی ٬ آنتحسین کنندگان ثروتمند را یکسره فراموش کن ٬ اما حال آن راننده تاکسی را که ترا به منزل می رساند ٬ بپرس ٬ حال زنش را هم بپرس.... و اگر آبستن بود و پولی برای خریدن لباس بچه اش نداشت ٬ چک بکش و پنهانی توی جیب شوهرش بگذار . به نماینده خودم در بانک پاریس دستور داده ام ٬ فقط این نوع خرجهای تو را٬ بی چون و چرا قبول کند . اما برای خرجهای دیگرت باید صورتحساب بفرستی .

گاه به گاه ٬ با اتوبوس ٬ با مترو شهر را بگرد . مردم را نگاه کن٬ و دست کم روزی یکبار با خود بگو :" من هم یکی از آنانهستم ." تو یکی از آنها هستی - دخترم ، نه بیشتر ،هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز به آدم بدهد ، اغلب دو پای او را نیز می شکند .

و وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه ، خود را بر تر از تماشاگرانرقص خویش بدانی ، همان لحظه صحنه را ترک کن ، و با اولین تاکسی خود را به حومه پاریس برسان . من آنجا را خوبمی شناسم ، از قرنها پیش آنجا ، گهواره بهاری کولیان بوده است . در آنجا ، رقاصه هایی مثل خودت را خواهی دید . زیبا تر از تو ، چالاک تر از تو و مغرور تر از تو . آنجا از نور کور کننده ی نورافکن های تآتر " شانزلیزه " خبری نیست .
نور افکن رقاصگان کولی ، تنها نور ماه است نگاه کن ، خوب نگاه کن . آیا بهتر از تو نمی رقصند؟

اعتراف کن دخترم . همیشه کسی هست که بهتر از تو می رقصد .

همیشه کسی هست که بهتر از تو می زند .و این را بدان که درخانواده چارلی ، هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن ، ناسزایی بدهد .

من خواهم مرد و تو خواهی زیست . امید من آن است که هرگز در فقر زندگی نکنی ، همراه این نامه یک چک سفید برایت می فرستم .هر مبلغی که می خواهی بنویس و بگیر . اما همیشه وقتی دو فرانک خرج می کنی ، با خود بگو : " دومین سکه مالمن نیست . این مال یک فرد گمنام باشد که امشب یک فرانک نیاز دارد ."

جستجویی لازم نیست . این نیازمندان گمنام را ٬ اگر بخواهی ٬ همه جا خواهی یافت .
اگر از پول و سکه با تو حرف می زنم ٬ برای آن است که ازنیروی فریب و افسون این بچه های شیطان خوب آگاهم٬ من زمانی دراز در سیرک زیسته ام٬ و همیشه و هر لحظه٬ بخاطر بند بازانی که از روی ریسمانی بس نازک راه می روند٬ نگران بوده ام٬ اما این حقیقت را با تو می گویم دخترم : مردمان بر روی زمین استوار٬ بیشتر از بند بازان بر روی ریسمان نا استوار ٬ سقوط می کنند . شاید که شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد .

آن شب٬ این الماس ٬ ریسمان نا استوار تو خواهد بود ٬ و سقوط تو حتمی است .
شاید روزی ٬ چهره زیبای شاهزاده ای تو را گول زند٬ آن روز تو بند بازی ناشی خواهی بود و بند بازان ناشی ٬ همیشه سقوطمی کنند .
دل به زر و زیور نبند٬ زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است و خوشبختانه ٬ این الماس بر گردن همه می درخشد .......

.......اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی ، با او یکدل باش ، به مادرت گفته ام در این باره برایت نامه ای بنویسد . او عشق را بهتر از من می شناسد. و او برای تعریف یکدلی ، شایسته تر از من است . کار تو بس دشوار است ، این را می دانم .

به روی صحنه ، جز تکه ای حریر نازک ، چیزی بدن ترا نمی پوشاند . به خاطر هنر می توان لخت و عریان به روی صحنه رفت و پوشیده تر و باکره تر بازگشت . اما هیچ چیز و هیچکس دیگر در این جهان نیست که شایسته آن باشد که دختری ناخن پایش را به خاطر او عریان کند .
برهنگی ، بیماری عصر ماست ، و من پیرمردم و شاید که حرفهای خنده دار می زنم .


اما به گمان من ، تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست می داری . 


[+] نوشته شده توسط هانی در 2:49 قبل از ظهر | |







نامه ی چارلی چاپلین به دخترش

 

این حقیقت را با تو بگویم دخترم: مردمان بر روی زمین _ استوار، بیش از بند بازان بر روی ریسمان ِنااستوار سقوط می کنند. شاید که شبی، درخشش گرانبهاترین الماس این جهان ترابفریبد، آن شب این الماس ریسمان نااستواری خواهد بود که به حتم از آن سقوط خواهی کرد !آن روزتو بند باز ناشی خواهی بود و بند بازان ناشی همیشه سقوط می کنند! دل به زر و زیور نبند، زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه ،این الماس برای همه می درخشد.


[+] نوشته شده توسط هانی در 2:39 قبل از ظهر | |







کابوس میدیدم از خواب پریدم می خواستم به اغوش تو پناه ببرم


افسوس...............

یادم رفته بود که از نبودت به خواب پناه بردم 


[+] نوشته شده توسط هانی در 2:6 قبل از ظهر | |







آفتاب را دوست دارم به خاطر پیراهنت روی طناب رخت
باران را اگر می بارد برچتر آبی تو
و
چون تو نماز خوانده ای،
خداپرست شده ام . 


[+] نوشته شده توسط هانی در 1:57 قبل از ظهر | |







از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست


بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست



من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز

بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست



غمدیده ترین عابر این خاک منم من

جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست



در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا

مانند کویری که در آن قافله ای نیست



می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس

در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست




شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد

هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست 


[+] نوشته شده توسط هانی در 1:53 قبل از ظهر | |







ای عزیز جان من!

من برای مرگ خود یک بهانه می‌خواهم … یک بهانه پوچ عاشقانه می‌خواهم!

از غمی که می‌دانی با تو بودنم مرگ است و بی تو بودنم هرگز!

گر بهانه این باشد، من بهانه می‌گیرم …

عاشقانه می‌میرم! 


[+] نوشته شده توسط هانی در 1:45 قبل از ظهر | |







عشق بعضی وقت ها از درد دوری بهتر است / بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است / توی قرآن خوانده ام ، یعقوب یادم داده است / دلبرت وقتی کنارت نیست ، کوری بهتر است .
 


[+] نوشته شده توسط هانی در 1:35 قبل از ظهر | |







در رفاقت با وفا بودن شرط مردانگی است / ورنه با یک استخوان صد سگ رفیقت می شوند.


[+] نوشته شده توسط هانی در 10:12 بعد از ظهر | |







 

رنگ می بازم و نمی فهمی . . . دارم از التهاب می میرم
توی بغضی غریب واماندم : نکنی انتخاب می میرم 

[+] نوشته شده توسط هانی در 10:11 بعد از ظهر | |







در رویاهایم

هر چقدر هم که می دوم

باز به تو نمی رسم !!

تو ازدور مرا صدا میزنی که بیا !

من می دوم و فاصله ها هنوز برجاست .....

لعنت بر آنکه دایره را شناخت !!!


[+] نوشته شده توسط هانی در 1:39 بعد از ظهر | |







در این بازار نامردی به دنبال چه می گردی؟  نمی یابی نشان هرگز از وفا و جوانمردی
برو بگذر از این بازار ، از این مستی و طنازی اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی

 


[+] نوشته شده توسط هانی در 12:36 قبل از ظهر | |







بی وفا


                      

نبردی از وفا یک ذره بویی به هر ساعت شوی مایل به سویی

فقط یک نکته میگویم قبول کن  عزیزم واقعا بی چشم و رویی !!!


[+] نوشته شده توسط هانی در 12:31 قبل از ظهر | |







هر که را دیدیم از مجنون و عشقش قصه گفت / کاش می گفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت . . .


[+] نوشته شده توسط هانی در 10:45 بعد از ظهر | |







دوری به قصدآزار نبود

 

وگرنه اینهمه سال پشت این پنجره منتظرت نمی ماندم

 

فراموش کردنت کار من نبود ونیست

 

خاموش نمیکنم هیچ شمعی را

 

مبادا گم کنی مسیر  را

 

وچه خیال باطلی:

 

_تواصلا پای پیش بگذاری_

 

من باخته ام_ میدانم_ تنها باور نمیکنم!

 

به سرم می زند تمامش کنم

 

 


[+] نوشته شده توسط هانی در 10:36 بعد از ظهر | |







 

قول دادی مراقبم باشی ، در همان روزهای بارانی

سرد سردم شده ! تو را دیدم ! تو که با او در خیابانی


[+] نوشته شده توسط هانی در 10:33 بعد از ظهر | |







لذت انگیز نیست باور کن ، دارم از زندگیم می پاشم

 

چشم هایم همیشه می پرسند : تا چه روزی بدون تو باشم


[+] نوشته شده توسط هانی در 10:30 بعد از ظهر | |