به نام نامی عشق ، كه با جادو و سحر
پر كرده دلم رو شور و احساس و مهر
از اون روز كه گشتم ، از یارم جدا
گناهی نداشتم ، كه دادند جزا
ازو خواستم بده ، به مرگم رضا
كه سرگردون نشه ، روحم در فضا
نبخشید و به دستم ، ریخت آب پاك
عذابم می دهند ، حالا زیر خاك
شبی رفتم به خوابش ، گفتم ببخش
منو دید و خیس شد با اشك رخش
به من گفت بمونی ، جایی نری
تو عشقم ، همیشه تاج سری
همون وقت بر دلم خورد برقی شدید
كه حس كردم دلم باز هم تپید
چرا جدایی را ، خلق كرد خدا
چرا بر من عاشق ، این کرد روا
چرا پایان هر آغاز راهیست جدید
چرا جدایی عذابیست شدید
اگه همه راه ها به سوی خداست
پس اونجا که یار چش براهه کجاست
همون جاده که عشق کرد ناپدید
یار از اونجا رفت و شد ناپدید
|